هر قدم کاندر راه آن سرو خرامان برگرفت
دیده خاک راه او دامان به دامان برگرفت
سر به صد زاری نهادم بارها بر پای او
کافرم گر هیچگاه آن نامسلمان برگرفت
جان به پنهانی ز ما بر بود و پیدا هم نکرد
دل به دشواری به ما بربست و آسان برگرفت
دل که اندر زلف او گم گشت نتوان یافتن
چشم کان بر روی او افتاد نتوان برگرفت
باد نوروزی که صد نقش آورد بر روی آب
دید لعلش را قدم از آب حیوان بر گرفت
خوی او خاص از پی ما بیوفایی شیوه کرد
یا جهان رسم وفادراری ز دوران برگرفت
هر در افشانی که خسرو کرد از نوک قلم
چشم خون افشان او از نوک مژگان بر گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت فردی که به او علاقهمند است اشاره میکند. او میگوید هنگام قدم برداشتن آن محبوب، دل و چشمش به سمت او جلب میشود و از آن رهایی ندارد. شاعر دربارهٔ عواطف خود و همچنین دربارهٔ ناپایداری و بیوفایی دنیا صحبت میکند. در نهایت، شاعر به نقش و اثری که محبوبش بر زندگیاش گذاشته، اشاره کرده و به زیبایی و لطافت او پرداخته است. این شعر به طور کلی دربارهٔ عشق، دلبستگی و رنجهای آن است.
هوش مصنوعی: هر گامی که در مسیر آن سرو زیبای گامزن برداشته شد، چشمهایم خاک آن راه را گرفت و دامنم به دامن آن مسیر آغشته شد.
هوش مصنوعی: بارها به پای او سر به زاری گذاشتم، حتی اگر کافر باشم، اگر هرگز آن نامسلمان را به شناخت برساند.
هوش مصنوعی: روح ما در خفا به پرواز درآمد و خود را نشان نداد. دل به سختی به ما پیوست و به سادگی از ما جدا شد.
هوش مصنوعی: دل که در زلف او گم شده، نمیتوان آن را پیدا کرد. چشمی که بر چهره او بیفتد، دیگر نمیتواند آن را برگرداند.
هوش مصنوعی: باد بهاری که بر روی سطح آب، تصاویری زیبا نقش میبندد، وقتی که لعل (جواهر) را دید، از آب حیوانی فاصله گرفت.
هوش مصنوعی: او به خاطر ما، از وفا دست برداشته و به بیوفایی روی آورده، یا اینکه جهان از زمان قدیم، رسم وفاداری را فراموش کرده است.
هوش مصنوعی: هر بار که خسرو سخنان عاشقانه میگفت، چشمانش به شدت اشک میریخت و اشکهایش به مانند قطرات خون از مژگانش سرازیر میشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف کافرکیش تو آیین ایمان بر گرفت
عقل را صف بر شکست و عالم جان بر گرفت
لعل در کان، خاک بر سر کرد تا یاقوت تو
پرده ظلمت ز پیش آب حیوان بر گرفت
خشک سالی بود عالم را چو عشقت رخ نمود
[...]
دوش جان دزدیده از دل راه جانان برگرفت
دل خبر یافت و به تک خاست و دل از جان برگرفت
جان چو شد نزدیک جانان دید دل را نزد او
غصهها کردش ز پشت دست دندان برگرفت
ناگهی بادی برآمد مشکبار از پیش و پس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.