شهسوارم آمد و از سینه جان را برگرفت
دولت بادی که آن سرو روان را برگرفت
بار و جان هر دو درین تن بود و جان آمد درون
یار را گفت این چه باشد با تو جان را برگرفت
دی که کرد ابر بلند آن یار خلقی را بکشت
گوییا ترکی به خونریزی کمان را بر گرفت
سرخ گل کز آب چشم من به کوی او دمید
گریه خون کرد بر وی هر که آن را برگرفت
گفتمش گویم غم خود چون بدیدم دم نماند
زانکه حیرت از لب خسرو زبان را برگرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق اندوه و جدا شدن از محبوب است. شاعر از آمدن محبوب (شهسوار) و از دست دادن جان و زندگی خود صحبت میکند. او اشاره میکند که دولت و خوشبختی همانند بادی هستند که محبوب را از او گرفته است. همچنین، تصویرگری از گریه و اشکهایی که مانند خون از چشمانش به زمین میریزد، نشاندهندهٔ عمق درد عاشقانهاش است. در نهایت، حیرت ناشی از غم و فقدان به قدری شدید است که باعث میشود شاعر دیگر نتواند حتی کلمهای بگوید.
هوش مصنوعی: قهرمان بزرگ و شجاعی به سراغ من آمد و جانم را از سینهام بیرون کشید. این اتفاق به لطف نسیمی بود که آن جوان بلندبالا را نیز با خود برد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که هم بار (مسئولیتها و مشکلات) و هم جان (روح و زندگی) در بدن وجود دارند. جان به یار (عشق یا محبوب) میگوید که این حالت و وضعیت چه معنا دارد و در نهایت جان از او جدا میشود.
هوش مصنوعی: روزی که ابر بلند آن محبوب ظاهر شد و زندگی افرادی را تحت تأثیر قرار داد، گویی که کمانی در دستش گرفت و به خونریزی پرداخت.
هوش مصنوعی: گل سرخی که از اشک من در کوی محبوب رویید، بر کسی که آن را برداشت، گریهای خونین کرد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که غم خود را برایت بگویم، اما وقتی او را دیدم، زبانم بند آمد و حیرت اجازه نداد حرفی بزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.