می به جام ار چه زخون من مسکین داری
نوش بادت که شکرخنده شیرین داری
دو حیات است ز یک خنده تو عاشق را
زانکه در حقه یک خنده دو پروین داری
زان لب ساده گرم بوسه ببخشی، کم ازآنک
نظری جانب این گریه رنگین داری
پیش صوفی گذرو، گریه خونین، فرمای
تا به خون دست بشوید دلش از دین داری
نگری در من و چون من نگرم برشکنی
این چه فتنه ست که بهر من مسکین داری
خار در بستر تنهاییم افگند فراق
زان چه سودم که تو آن بر گل و نسرین داری؟
همه را زنده کنی و بکشی خسرو را
جان من این چه طریق است و چه آیین داری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به عشق و احساسات عمیق خود میپردازد. او در ابتدا به شراب و زیباییهای آن اشاره میکند و از شادی که در آن نهفته است میگوید. سپس میگوید که عشق دو نوع زندگی را از یک لبخند به وجود میآورد و بر جذابیتهای بوسه و حتی گریه و رنگین بودن آن تأکید میکند. شاعر از جنبههای معنوی نیز سخن میگوید و به صوفی دستور میدهد که این گریه را به دستشویی خون بشوید، تا از قید دین آزاد شود. او به تضاد بین عشق و درد فراق اشاره کرده و میگوید که این احساسات او را در عذاب و اندوه قرار دادهاند، حتی وقتی که بقیه را زنده میکند، خود خسرو (معشوق) در حال نابودی است. در کل، اشعار بیانگر تداخل عشق، درد، عذاب و جستجوی آزادی از قید و بندهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: اگرچه جام تو پر است از خون من بیدرد، نوش جانت باشد که لبخندت مانند شکر شیرین است.
هوش مصنوعی: دو نوع زندگی از یک لبخند تو به وجود میآید و عاشق را به وجد میآورد، زیرا با یک لبخند تو دو ستاره در آسمان داری.
هوش مصنوعی: از آن لب بیپناه که بوسهای به من میدهد، کمتر از آن است که توجهی به این اشکهای رنگین من داشته باشی.
هوش مصنوعی: برو پیش صوفی و با اشکهای خونین خود از او بخواه که دلش را از دینداری پاک کند.
هوش مصنوعی: به من بنگر و وقتی من به تو نگاه میکنم، قلبم را میشکنی. این چه مشکلی است که تو برای من، آدم بیچاره، ایجاد کردهای؟
هوش مصنوعی: در تنهاییام درد و غم مانند خار وجود دارد و این دوری از تو چه به من میآورد؟ وقتی تو در کنار گلها و نسرین هستی و من در این وضعیت!
هوش مصنوعی: چرا باید همه را زنده کنی و سپس خسرو را بکشی، ای جان من؟ این چه روش و چه جریانی است که در پیش داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری
خال مشکین رخ رنگین لب شیرین داری
تو چه دانی ز من و حال من ای شمع چگل
که چو من عاشق دل سوخته چندین داری
بی نیازی و نیازت بمن بیدله نیست
[...]
قد رعنا رخ زیبا لب شیرین داری
قصد غارتگری عقل و دل و دین داری
حسن صورت نشود جمع بلطف سیرت
نازنینا تو هم آن داری و هم این داری
جان من خسته بدان غمزه فتان کردی
[...]
این چه دامی است که از سنبل مشکین داری
که به هر حلقهٔ آن صد دل مسکین داری
همه را نیش محبت زدهای بر دل ریش
این چه نوشی است که در چشمهٔ نوشین داری
خون بها از تو همین بس که ز خون دل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.