رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و بهاری
چشم مست تو بدان نرگس رعنای خماری
می روی در ره و می گردد جان گرد سر تو
هم بدان گونه که گرد سر گل باشد خاری
تیغ بگذار که باری حق عشقت بگذارم
گر نه آنی تو که با ما حق صحبت بگذاری
بیهده ست این که سر کوی تو باران دو چشمم
کز وفا خوشه نیابم که تو این تخم بکاری
شادمانم به غمت گر چه دل سوخته خون شد
شاد بادا دل تو گر چه ز ما یاد نیاری
صید آن چشم شدم، گر کشدم نیست ملامت
گر بجویند ز ترکان دیت خون شکاری
ای خیال رخ آن یار جدامانده درین دل
او چون مهمان نرسد، خانه به صورت چه نگاری؟
ای که بی فایده پندم دهی، آن روی ندیده
گر ببینیش تو هم گوش به آن پند نداری
آبگینه ست دل نازک بی طاقت خسرو
بشکند وه که چنین گر تو ز دستت بگذاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق و تأثیر عمیق او بر شاعر میپردازد. شاعر چهره معشوقش را مانند گل و بهاری توصیف میکند و به چشمان مست او که مانند نرگس خماری است، اشاره میکند. او میگوید که جانش همچون گردی به دور معشوق میچرخد. شاعر در مورد عشق خود و درد و غم ناشی از آن صحبت میکند و به احساسات خود اشاره میکند که گرچه دلش سوخته و غمگین است، اما هنوز خوشحال است. همچنین، شاعر از ناامیدی خود به خاطر بیتوجهی معشوق و تلاشهای بیفایده برای فراموش کردن او سخن میگوید و در انتها، به نازکی و آسیبپذیری دل خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات را با چه چیزی میتوان مقایسه کرد؟ با گلزار و بهار، یا با چشمان مستت که مانند نرگس زیبایی خماری دارند.
هوش مصنوعی: تو در مسیر خود روانه هستی و جانت مانند گردی که اطراف گل میچرخد، به دور تو میگردد، گویی که خاری در کنار گل باشد.
هوش مصنوعی: بیا تیغ را بگذار تا من حقی از عشق تو را ادا کنم، وگرنه تو همانی هستی که حق گفتگو با ما را نمیگذاری.
هوش مصنوعی: اینکه بخواهم در کنار کوی تو اشک بریزم بی فایده است، چرا که از عشق و وفا چیزی به دست نخواهم آورد. تو در واقع، بذر محبت را نمیکاری.
هوش مصنوعی: من به خاطر اندوه تو خوشحالم، حتی اگر دلم به درد آمده و خونین شده باشد. امیدوارم دلت شاد باشد، حتی اگر از ما یاد نکنیدی.
هوش مصنوعی: اگر من شدم صید آن چشم، اگر هم مرا بکشند، ملامتی نیست. اگر به سراغ من بیایند، گویی که خون آوارهای را میجویند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس دلتنگی و غم ناشی از نبودن محبوب است. گوینده به خیال صورت آن یار اشاره میکند که در دل او جا گرفته اما چون مهمانی دیررس به خانه نمیآید، خانهی دلش به چه شکلی در میآید؟ این نشاندهندهی تنهایی و تاثیر عمیق عشق بر احساسات اوست.
هوش مصنوعی: این شخصی که به من نصیحت میکند، اگر خود را در مقابل واقعیت شخصی که اصلاً او را ندیده قرار دهد، متوجه میشود که به سخنان من توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: دل حساس و لطیف خسرو مانند شیشهای است که به آسانی ممکن است بشکند. افسوس که اگر تو او را به حال خود بگذاری، این شکست حتماً رخ خواهد داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری
خنک آن دم که برآید ز خزان باد بهاری
خنک آن دم که بگویی که بیا عاشق مسکین
که تو آشفتهٔ مایی سر اغیار نداری
خنک آن دم که درآویزد در دامن لطفت
[...]
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت
کشتن اولیتر از آن کهم به جراحت بگذاری
تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
[...]
نیکبخت است که دارد چو تو یاری و نگاری
من ندیدم به نکورویی و خوبیِ تو باری
خرّم آن دل که بود در سر زلفِ تو قرارش
گرچه در زلفِ پریشانِ تو خود نیست قراری
یوسفِ مصر گر این روی بدیدی چو زلیخا
[...]
حاجتی هست مرا با تو اگر عذر نیاری
ای صبا خاک در یار بیاری تو زیاری
تا کی آن لعل شکربار بکام دل اغیار
نمکم چند بداغ دل خسته بگذاری
تشنه بادیه را حالت سیرآب چه داند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.