نگارین مرا شد نوجوانی
که نو بادش نشاط و کامرانی
خطش پیرامن لب، گوییا خضر
برآمد گرد آب زندگانی
بمیرم بر سر کویش که باشد
سگان کوی او را میهمانی
نه بر رویت خطت، ای آیت حسن
که هست آن فتوی نامهربانی
من از باغ تو گر برگی نبندم
تو باری بر خور از شاخ جوانی
غمی چون کوه بر جانم نهادی
تو باقی مان که من بردم گرانی
چه یارد گفت در وصف تو خسرو
که هرچ اندر دل آرم، بیش از آنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف نوجوانی و زیبایی معشوق خود میپردازد. او به احساسی عمیق نسبت به معشوق اشاره میکند و از جذابیت و نشاط جوانی سخن میگوید. شاعر با ذکر جزئیات، از عشق و دلتنگیاش برای معشوق میگوید و به این نکته میپردازد که حتی سگان کوی معشوق نیز برای او مهمانی میکنند. همچنین، او به غم و بار سنگینی که در دل دارد اشاره میکند و در نهایت بیان میکند که هر چه درباره معشوق بگوید، کمتر از آن چیزی است که احساس میکند.
هوش مصنوعی: عشق زیبای من به جوانی رسیده که تازگی و شادی به او زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: خطی که بر لبش است، همچون چهرهای جذاب و دلربا به نظر میرسد، گویی موجودی شگفتانگیز از عالم دیگر بر سر آب زندگی ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: در دل و جانم میمیرم برای حضور در کنار او که حتی سگهای آن کوچه هم برای او مهماندار هستند.
هوش مصنوعی: ای زیبای دلربا، خطوطی که بر روی چهرهات نقش بستهاند، نشانهای از زیبایی و کمال تو هستند؛ اما در واقع، آنها حکم به بیمهری و نابرابری میدهند.
هوش مصنوعی: اگر من نتوانم برگی از باغ تو بیاورم، تو هم جوانی را تنها بگذار.
هوش مصنوعی: درد و غمی سنگین بر روحم تحمیل کردی، اما تو همچنان بمان، چون من این بار سنگین را بر دوش میکشم.
هوش مصنوعی: دوستی درباره تو میگوید که هر چیزی که در دل دارم، بیشتر از آنی است که تو هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.