گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خردی هنوز و کودکی، ای نازنین، برنا نه‌ای

جورت نمی‌گیرم گنه، کز نیک و بد دانا نه‌ای

هر سو که زیبا بگذرد، در دل همی بار آورد

زیباییت جان می‌برد، یا آفتی، زیبا نه‌ای

رخسار جان‌پرور ترا، شکلی ز جان خوش‌تر ترا

بیهوده هرکس مر ترا جان می‌نخواند تا نه‌ای

آشوب عقل گمرهی بر نیکوان شاهنشهی

نی نی که خورشید و مهی، پروین نه‌ای، جوزا نه‌ای

سروی چنین یا سوسنی یا از گل تر خرمنی

یعنی تو پهلوی منی، یارب تویی این یا نه‌ای

رویی چو گل شسته به خوی و آلوده لب‌ها را به می

دل‌ها به گردت پی به پی می‌بینمت، تنها نه‌ای

بد عهدی و نامهربان، گه دل دهی گاهی زبان

من با توام باری به جان، گر تو ز دل با ما نه‌ای

شوخی مکن زین‌ها مگو کِت نیست با ما آرزو

من بنده‌ام آنجا که تو، لیکن تویی کاینجا نه‌ای

دیشب کشیدم از کمین زنجیر زلف عنبرین

چشم تو گفت از خشم و کین خسرو مگر دیوانه‌ای

 
 
 
مولانا

ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانه‌ای

هر ذره از خورشید تو تابنده چون دردانه‌ای

ای غوث هر بیچاره‌ای واگشت هر آواره‌ای

اصلاح هر مکاره‌ای مقصود هر افسانه‌ای

ای حسرت سرو سهی ای رونق شاهنشهی

[...]

جهان ملک خاتون

ای در غم عشق تو من در هر دهن افسانه‌ای

گشتم غریق بحر غم در جستن دردانه‌ای

هرچند ببریدی ز من از تو طمع نبریده‌ام

جانی و ببریدن ز جان نتوان بهر افسانه‌ای

از درد دوری روز و شب افتاده‌ام در تاب و تب

[...]

امیر شاهی

ای شمع رخسار ترا، تابی به هر کاشانه‌ای

وی زآفتاب روی تو، گنجی به هر ویرانه‌ای

گر عاشقی در کوی تو باید، من تنها بسم

نشنودی آخر جان من، کز خانه‌ای دیوانه‌ای

خواهم متاع جان به کف، گرد سرت گردم شبی

[...]

شاهدی

ای از صفات حسن تو بر هر گذر افسانه‌ای

وز پرتو نور رخت شمعی به هر کاشانه‌ای

صائب تبریزی

ای از خراباتت زمین دُرد ته پیمانه‌ای

در پای شمعت آسمان پرسوخته پروانه‌ای

از آرزوی صحبتت، از اشتیاق دیدنت

هر بلبلی شیونگری، هر شاخ گل حنانه‌ای

جوش اناالحق می‌زند، گلبانگ وحدت می‌کشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه