دیری ست کای گلبرگ تر بر روی ما خندان نه ای
هستی لطیف و خوبرو، زان در وفا خندان نه ای
زلف دوتاهت چیست این، زیر کلاهت چیست این؟
چتر سیاهت چیست این، چون بر دلم سلطان نه ای؟
یعنی تویی، ای همنشین، جانان و جان نازنین
یا خود خیالی این چنین، در پیش من جانا نه ای
چون بر تو می دارم نظر، از چیست زینسان چشم تر
آخر ندانی اینقدر نیکو نه هم نادان نه ای
تاراج دل کردی بسی، دستی برو یاری رسی
در بردن دل هر کسی می داندت، پنهان نه ای
ای عشق، داری مدخلی، در جان مشتاقان بلی
در گفتن آسانی بلی، در تاختن آسان نه ای
بشکافتی جان از میان، خود را نه پیوندی بر آن
یعنی تویی پیوند جان، پر کاله ای از جان نه ای
لب را نگر میگون شده، سرسبز ز آب و خون شده
با خضر همره چو نشده، گر چمشه حیوان نه ای
زین پیش بودی همنفس، اکنون نمی مانی به کس
خسرو همان بنده ست و بس، تو آنکه بودی، آن نه ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساساتی عمیق و عاشقانه میپردازد. شاعر از معشوقهاش میخواهد که چرا دیگر بر روی او نمیخندد و از زیبایی و نجابت او یاد میکند. او به زلف و چتر سیاه معشوق اشاره دارد و از او میپرسد که آیا حقیقتاً در کنار اوست یا فقط تصوری از اوست. شاعر با اندوهی عمیق از جدایی و دلبردگی سخن میگوید و به عشق و پیوند عمیق خود با معشوق اشاره میکند. در نهایت، او به تنهایی و فقدان معشوقهاش در زندگیاش اذعان میکند و به خاطر گذشتههای مشترکشان حسرت میخورد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که ای گلبرگ نرم و تازه، دیگر بر روی ما لبخند نمیزنی. ای موجود زیبا و خوشرو، دیگر در این دوستی لبخند نمیزنی.
هوش مصنوعی: زلف کوتاه تو چه معنایی دارد و زیر کلاهت چه چیزی نهفته است؟ این سایهی سیاه تو چه مفهومی دارد وقتی که بر دلم سلطنت نمیکنی؟
هوش مصنوعی: ای محبوب نازنین و همنشین دلنواز، آیا تو وجود واقعی منی یا فقط خیال زیبایی که در ذهن من است؟ در این لحظه، انگار تو پیش من نیستی.
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه میکنم، نمیدانم چرا چشمانم اینگونه پر از اشک است. نه بهطور کامل میدانم چه میخواهم، نه کاملاً بیخبرم از این احساس.
هوش مصنوعی: دل بسیاری را با اعمالت خراب کردی، اما کسی دستت را برای کمک به دیگران بلند میکند. در دقت در به دست آوردن دلها، همه تو را میشناسند و پنهان نیستی.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو در دل عاشقها نفوذ داری. درست است که درباره تو صحبت کردن آسان است، ولی در عمل و تجربهی عشق، کار سادهای نیست.
هوش مصنوعی: اگر جان خود را از درون بشکافی، متوجه میشوی که هیچ پیوندی به آن نیست، زیرا تو خود پیوندنده جان هستی و تنها ظاهری از آن بهوجود آوردهای، نه اینکه فقط زندگی به تو نسبت داده شده باشد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که لبها به رنگی زیبا و میگون درآمدهاند، و با وجود سرزندگی ناشی از آب و خون، همچنان نمیتوانند به درخت خضر شبیه باشند و اگر چشمهٔ حیات وجود نداشته باشد، این همه زیبایی بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: پیش از این تو همدم و همزبان من بودی، اما اکنون دیگر کسی را نمیشناسی. خسرو تنها همان بنده است و بس، اما تو کسی که بودی، دیگر آن نیستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.