مدار جان من از بهر جان ما روزه
از آنکه جانی و جان را دهد عنا روزه
لب پر از می و گویی که روزه می دارم
تو خود بگوی که باشد چنین روا روزه
اگر تو روزه برای خدای می داری
مدار بیش برای خدای را روزه
ز دیده ساخته ام شربتی، ولی نخوری
اگر به روزه ترا خوش بود، خوشا روزه
یک ابرویت نگرم، روزه گیرم از پی وصل
به دیدن مه ابرو کنم قضا روزه
ببرد تشنگی خلق را که از لب تو
به آب چشمه حیوان شد آشنا روزه
به نوحه کرد لبالب لبان خسرو را
فقاع از آن لب شیرین گشاد تا روزه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نشاید ای مه خورشید رخ تو را روزه
که نیست بر مه و خورشید هیچ جا روزه
تن تو کاهد و جان هزار سوخته دل
مکن مکن که نباشد تو را روا روزه
بسی نماند که سازد چو ماه نو باریک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.