ای حسن، تو آفت زمانه
روی تو به دلبری فسانه
صد دل درود دمی به زلفت
گر تیز رود زبان شانه
هر دم سوی قبله دو ابروت
خورشید یگانه در دو گانه
از زلف تو گاه قبله بازی
مطروح دو رخ شده زمانه
من غرقه و تو به آب چشمم
پیش رخ خویش بر کرانه
تیرم زنی و خوشم که باری
بشناختیم بدین بهانه
گم گشتی خسروا، به کویش
یا ماند مگر ترا به خانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویند که نیکبخت و بدبخت
هست از همه چیز در فسانه
یک جای دو خشت پخته بینی
پخته به تنور در میانه
این بر شرف مناره افتد
[...]
ای قدر توشمس و آسمان ذره
وای رای تو شمع و شمس پروانه
بادا همه ساله ذخرة الدین
آسوده ز فتنه زمانه
شهزاده شیر دل فریدون
آن چون پدر از جهان یگانه
میری که ز قدر درگهش را
[...]
ز آمیزش این چهارگانه
شد خوشنمک این چهارخانه
ای راه تو بحر بی کرانه
عشق تو ندیم جاودانه
از عشق تو صد هزار آتش
در سینه همی زند زبانه
گر بنماید زبانهای روی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.