نسیم زلف بر دست صبا ده
مرا خون، غیر را مشک ختا ده
بسی کس چشم می دارند لطفت
مرا خاک و کسان را توتیا ده
از آن می کت چو خون من حلال است
پیاله خود خور و شربت به ما ده
بکش از یک نظر، چون کشته گردم
یکی دیگر بیفگن، خونبها ده
به حکم خط خویش، ای آیت حسن
همه فتوی به خون آر و مرا ده
دلیری می کند در دیدنت خلق
به دست غمزه شمشیر بلا ده
مرا صد پاره کن بر چشم بیمار
غلیواژان و زاغان را صلا ده
چو خاکستر شوم از سوز عشقت
به دست خویش بر باد صبا ده
به صد تعویذ جان دردم نشد به
به یک دشنام خسرو را دوا ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر نیمه کمرها ناگشاده
کلاه راه از سر نانهاده
زهی روی تو خار گل نهاده
قد تو کو شمال سرو داده
مهت چون آفتاب افتاده در پای
بسر چون سایه پیشت ایستاده
ز بهر عشوه ما وعده تو
[...]
گهی دندان به دست سنگ داده
گهی لب بر سر سنگی نهاده
مثالش با شما مشت پیاده
مثال گربه و موش است و باده
رسید اقبال پیشانی گشاده
کله بالای پیشانی نهاده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.