منم و خیال بازی شب و روز با جوانان
ز خط خوش تو با خود ورقم خیال جوانان
که زید به شهر ازینان که اسیر تو جهانی
تو چو خونیان ظالم ز کرشمه تیغ رانان
تو که پیر زهد و تقوی به خرامشی کشد صد
چه غمت بود عفاالله ز هلاکت جوانان
سخن فراقت از دل، هوس هلاک من شد
چو نفیر و آه و جانم به حضور ناتوانان
من و حیرت و خموشی، تو نشناسی این معما
که حدیث خوش نگفتی به زبان بی زبانان
چه کنم، چه حیله سازم که به جان رسید کارم
که ز طعن خلق نادان، به زبان کاردانان
تو اگر چه گاه گاهی نکنی نگه به خسرو
چه خوش است، وه که جانش به حدیث بدگمانان!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.