یک دگر خلق به سودای دل و جان گفتن
من و سودا و همه شب غم پنهان گفتن
پرسیم بر که شدی عاشق، والله بر تو
مختصر شد، هنری نیست فراوان گفتن
گفت تلخ از لب شیرین تو زهر است، دگر
پرسی از بنده تو آن چشمه حیوان گفتن
خون شود دل که کنم با تو ز زلف تو گله
بر چنان رویی و آنگاه پریشان گفتن
بهترین روز مرا خواب اجل خواهد بود
زین همه شب به دل افسانه هجران گفتن
نام تو گویم و حسرت خورم، آری چه کنم
کام شیرین نشود از شکرستان گفتن
چند گویی «غم خود گو، ز سر من بگذر»
کاین حدیث است که بر روی تو نتوان گفتن
گفتیم «جانت چگونه ست ز هجرم » یعنی
جز ترا نیز توان با دگری جان گفتن!
سوز خسرو همه پرسند، ولی چون نکنم
کآتش جان و جگر بیش شود زان گفتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل شاعر به بیان درد دل و عشق خود میپردازد. او از شبهای پر از غم و اندوه صحبت میکند و به راز عشق و سختیهای آن اشاره میکند. شاعر میگوید که با وجود عشق شیرین، طعم تلخی از جدایی را حس میکند و دلش به حال خود میسوزد. او از زیبایی معشوقهاش تعریف میکند و حسرت و افسوس را با نام او گره میزند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که صحبت کردن درباره غم و دردش سخت است و نمیتواند به راحتی احساساتش را بیان کند. غزل بهطور کلی توصیفکنندهٔ عشق، حسرت و رنج است و به نوعی ابراز تاسف از نزدیکی و دوری در عشق میباشد.
هوش مصنوعی: یک نفر دیگر به عشق و آرزوهای دل و جانش مشغول است و در دلش غم پنهانی دارد که شبها با آن سر میکند.
هوش مصنوعی: از چه کسی پرسیدیم که عاشق شدهای؟ به خدا، عشق تو به قدری ساده است که نیازی به گفتن زیاد ندارد.
هوش مصنوعی: اگر زبان شیرین تو تلخ باشد، پس زهر هم از آن میتراود. دیگر از بنده تو بپرس که آیا او را به چشمه حیات میخوانی یا خیر.
هوش مصنوعی: دل به شدت آزرده و نگران است، چرا که نمیدانم چگونه از زیبایی و زلف تو شکایت کنم. وقتی با تو سخن میگویم، نمیتوانم افکار و احساسات خود را به درستی بیان کنم.
هوش مصنوعی: بهترین روز من، روزی خواهد بود که در خواب مرگ قرار بگیرم، چرا که در این شب طولانی، دل مرا با قصههای جدایی پر کردهاند.
هوش مصنوعی: من به یاد تو میفتم و حسرت میخورم، اما چه کار کنم که حتی با گفتن شیرینی نام تو، کامم شیرین نمیشود.
هوش مصنوعی: چند بار میگویی که از غمت صحبت کن و به من فکر نکن؟ این قصهای است که نمیتوانم دربارهی تو بگویم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از معشوق خود میپرسد که حالش چگونه است و از دوری او دلتنگ است، اما در واقع منظورش این است که آیا میتوان با کسی دیگر به غیر از او نیز ارتباط روحی و عاطفی برقرار کرد؟ این سوال نشاندهندهی عمق عشق و وابستگی او به معشوق است.
هوش مصنوعی: همه دربارهی درد و سوز خسرو سوال میکنند، اما من نمیتوانم دربارهاش صحبت کنم، زیرا با بیان آن، آتش اشتیاق درونم بیشتر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن
کانچه آید بدهان پیش تو نتوان گفتن
عارضت را که بر او مهر فلک دربان است
روشن است اینکه نیارم مه تابان گفتن
قامتت را که از او طوبی و جنت خجل است
[...]
آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفتن
سخنی نیست که در روی تو نتوان گفتن
گفتم آنی ست در آن روی شد از خویش ببین
کآخر کار زیان داشت مرا آن گفتن
با که گویم غم خود چون همه کس را یاد است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.