جانا همان و دل همان درد من شیدا همان
هر کس به سودای گلی، جان مرا سودا همان
در باغ هر کس از گلی مست و من شوریده را
دیده به سوی سرو و گل اندر دل شیدا همان
گویند کز بهر چرا چندین خوری غم، چون کنم
کآمد خوشی بخش همه، بخش من تنها همان
زاهد، به محرابم مخوان، صوفی، ز تسبیحم مگوی
ماییم گویی ذنبی محراب و درد ما همان
سویش به پای خود شدم، وز پای دیگر آمدم
این بار سر خواهم نهاد آن را که مست پا همان
جانا، چه گویم درد خود با تو که بهر جان من
تو دل همان داری و من آن لعبت خارا همان
دل پر ز سودای لبت، در سینه جانی خشک و بس
نرخ متاع از حد برون، درویش را کالا همان
گفتی وجودت خاک شد، آن خاک را جا بر درم
من زحمت خود می برم، ماند مگر بر جا همان
چندان بی جویی کشتنم کان غم که دارد هجر تو
خواهی شنیدن ناگهان امروز تا فردا همان
پندم دهند و نشنوم، خواهم که هم صبری کنم
چون تو به خاطر بگذری، دل باز خسرو را همان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و دردناک عاشقانه است. شاعر به معشوق خود میگوید که عشق او و دردهایش تا چه اندازه مشابه هم هستند. هر کس در جستجوی خوشی و زیبایی است، اما او تنها در غم و اندوه خود غوطهور است. شاعر از زاهدان و صوفیان میخواهد که او را با باورهایشان نشناسند، چرا که او با درد و عشق خود درگیر است. او به معشوقش میگوید که دلش پر از آرزوها و دردهای عاشقانه است و در نهایت به این نتیجه میرسد که حسرت و غم او تنها نشانهی عشق عمیقاش است. شعر به احساساتی همچون دستنیافتنی بودن و تکرار غم و اندوه در عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو همان درد دل من هستی. هر کسی در پی زیبایی و عشق، جان من هم در این خیال است.
هوش مصنوعی: در باغ هر کس گلهای زیبایی را میبیند و شاداب میشود، اما من که دیوانهام، فقط به سمت سرو و گلهایی میروم که در دل عاشقانهام وجود دارند.
هوش مصنوعی: میگویند چرا به خاطر چیزی اینگونه ناراحت هستی، در حالیکه خوشیها به همه میرسد، اما خوشی من تنها همین است.
هوش مصنوعی: ای زاهد، مرا در جایش نماز نخوان و ای صوفی، از ذکر و تسبیح من نگو؛ چون گویی که ما گناهکاریم و درد ما همان است که در محراب است.
هوش مصنوعی: به او نزدیک شدم و از طرف دیگری وارد شدم. این بار قصد دارم سرم را بر روی پای کسی بگذارم که مست و غرق در عشق است.
هوش مصنوعی: عزیزم، نمیدانم چطور درد و غصهام را با تو در میان بگذارم، چرا که تو عشق و محبت را به من میدهی و من هم تنها به تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: دل من پر از احساس عشق و آرزوی لبهای تو است، اما در درونم زندگی میکُند و روحی بیجان دارم. قیمت عشق و زیبایی تو از حد فراتر رفته و برای درویش، همان مقدار عشق و زیبایی کافی است.
هوش مصنوعی: گفتی که وجودت به خاک تبدیل شده، اما من این خاک را برای خودم در دروازهام نگه میدارم و تنها چیزی که باقی میماند، همان است.
هوش مصنوعی: هرچقدر که تلاش کنی و به دنبال من بگردی، غمی که از جدایی تو دارم، به زودی و ناگهان به تو میرسد و فردا همان حس را خواهی داشت.
هوش مصنوعی: من میخواهم صبوری کنم و دلگرمی بخرم، اگرچه به من نصیحت میکنند و من گوش نمیدهم. دل باز خسرو نیز مانند تو باید از چیزهایی که میگذرد عبور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.