گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

از شب گیسوی تست روشنی روز من

از رخ چون انجمت روشنی انجمن

تا که شکسته‌دلم صحبت زلفت گزید

صحبت دل کرد اثر، زلف تو شد پرشکن

از سر زلفت نخاست این دل گردن‌زده

من ز سرش خواستم، گردن او را بزن

من همه سر می‌نهم پیش تو بی‌گفت‌ ِ تو

تو همه سر می‌کشی پیش من از گفت من

بر رخ خسرو بماند نقش ز خوبان دل

تا دل پرخون اوست نقش رُخت را وطن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

هر که صبوحی کند با دل خرم بود

با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین

مشاهدهٔ ۱۴ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
سنایی

پیش پریشان مکن از پی آشوب من

زلف گره بر گره جعد شکن بر شکن

ای ز رخت برده نور فر کلاه سپهر

وی ز لبت برده آب رنگ عقیق یمن

از لب تو شرم داشت مایهٔ مل در قدح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

برسر کویت بسی کشته و مرده ولی

کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن

محمد بن منور

قالواخراسان اخرجت رشأ

لیس له فی جماله

فقلت لاتنکروامحاسنه

فمطلع الشمس من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه