گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد آن

گل گریبان می درد از خجلت نسرین خزان

شکرستانی ست گویی باغ از شکرلبان

نیشکر زاری ست گوی گلشن، از عرعر مدان

این زمان آغاز سبزه ست و لب جو می رویم

کم ز جنت نیست گلشن، غیرت حورا مردان

طاعت ما شاهد و باده ست کز وی زنده ایم

محتسب بگذار تا میرد میان مرتدان

ما کیای زهد اهل فسق را خاک رهیم

چون مغان معتقد در زیر پای موبدان

بستر خاشاک کآسودیم و برخفتیم مست

بهتر از دیبای پر تشویش زرین مرقدان

ما به می خوردن ز بهر گور نگذاریم خشت

چون ز زر دیدیم سنگی قسم عالی گنبدان

هست فرق اندر میان دون و عالی همتی

خانه ای از عود و صندل ساخت این، اودر روان

چون جدایی خواست بود، ای دوست، دامن بر مچین

قدر صحبتها بدان و قدر گیر از بخردان

گر چه جوزاییم یا چون فرقدان هم محرم است

زان که هم جوزا جدا خواهد شدن هم فرقدان

خسروا، چون هیچ عاقل را ندیدی خوش دلی

خوش دل دیوانگان و عاشقان هجر دان

 
 
 
رودکی

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

عنصری

چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان

بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی‌تنْ روان

گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش

ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان

از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم

گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود

[...]

فرخی سیستانی

سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان

بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان

بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی

پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان

ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه