گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

عافیت را در همه عالم نمی یابم نشان

گر چه می گردم به عالم هم نمی یابم نشان

آدمیت را کجا بر تخته طینت کنم؟

کآدمی را از بنی آدم نمی یابم نشان

مردمی جستن زهر نا مردمی نامردمیست

چون ز مردم در همه عالم نمی یابم نشان

طالعم ناخوب و از اختر نمی بینم اثر

سینه ام مجروح و از مرهم نمی یابم نشان

دل ز من گم گشت و من از دل براین نطع بلا

از که خواهم جستنش کز غم نمی یابم نشان

خسروم، لیکن چو کیخسرو ز ترکان امل

شهربند ظلم، ار رستم، نمی یابم نشان