گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خمار و خواب و چشم کافرش بین

شکنج و پیچش زلف ترش بین

دل پاکان و جان پارسایان

هلاک غمزه های ساحرش بین

چو غوغای مگس در خانه شهد

نفیر مستمندان بر درش بین

به جای آب اگر ساکن ندیدی

درون پیرهن سیمین برش بین

بتا جعدت پر از دلهاست خواهی

گره بگشا، به هر مو اندرش بین

همه شب باده نوشیده ست تا روز

هنوز آن خواب مستی در سرش بین

بدیدم یک رهش، دیوانه گشتم

دلم گوید که بار دیگرش بین

دلم را سوختی ور باورت نیست

درونم چاک کن، خاکسترش بین

چو گوید خسرو از غم گریه چشم

ز خاک پای شاه کشورش بین

 
 
 
رفیق اصفهانی

رخ مانند گلبرگ ترش بین

تن از برگ گل نازک ترش بین

لب شیرین تر از شهدش نظر کن

دهان به ز تنگ شکرش بین

به خد چون گل سوریش بنگر

[...]

حکیم سبزواری

کلاه دلربائی بر سرش بین

نیاز کج کلاهان بر درش بین

بنفشه سرزده گرد شقایق

بدور یاسمن نیلوفرش بین

نماید دعوی کیش مسیحا

[...]

غالب دهلوی

سرشک افشانی چشم ترش بین

شه خوبان و گنج گوهرش بین

ادای دلستانی رفته از یاد

هوای جانفشانی در سرش بین

به دشت آورده رو سیل ست گویی

[...]

فایز

مکحل چشم مست کافرش بین

دو مژگان تیر و ابرو خنجرش بین

مسخر کرده فایز چین زلفش

زهندو فوج فوج لشکرش بین

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه