گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دوستان در ره دل سنگ گران است تنم

چه کنم تا ز ره این سنگ به یک سو فگنم؟

گل باغ فلکم، آمده بر گلشن خاک

بر درم جامه چو بادی بوزد زان چمنم

بلبل جان به هوایی چمن خویش بسوخت

کی بود، کین نفس تنگ بهم برشکنم؟

شاهبازم که شکارم بود از عالم دل

تا کیم زین دل مردار نه زاغ و زغنم

آب خوش خوردنم از عقل میسر نشود

وقت می خوش آن کند بی خبر از خویشتنم

مستم از لعل لب خویش کن، ای دوست، چنانک

خویشتن را به قیامت نشناسم که منم

من دردی کش دیرینه چو میرم سر مست

به میم شوی و نمازی هم ازو کن کفنم

مگسیم و به خم باده در افتاده چو من

به کرانی نرسم، چند پر و بال زنم؟

ساقیا، غرقه به می کن قدری خسرو را

چند باشد ز بتان غرقه خونابه تنم؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم

تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم

تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم

تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم

سوزنی سمرقندی

ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم

بمزاح است گشاده همه ساله دهنم

با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم

نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم

بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم

[...]

خاقانی

یارب از عشق چه سرمستم و بی‌خویشتنم

دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی

بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم

نگذارم که جهانی به جمالش نگرند

[...]

سید حسن غزنوی

دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم

زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم

بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب

که شکفته است گل خلق نبی در چمنم

این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه

[...]

عطار

چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم

بی خبر عمر به سر می‌برم و دم نزنم

نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان

گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم

مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه