دوستان در ره دل سنگ گران است تنم
چه کنم تا ز ره این سنگ به یک سو فگنم؟
گل باغ فلکم، آمده بر گلشن خاک
بر درم جامه چو بادی بوزد زان چمنم
بلبل جان به هوایی چمن خویش بسوخت
کی بود، کین نفس تنگ بهم برشکنم؟
شاهبازم که شکارم بود از عالم دل
تا کیم زین دل مردار نه زاغ و زغنم
آب خوش خوردنم از عقل میسر نشود
وقت می خوش آن کند بی خبر از خویشتنم
مستم از لعل لب خویش کن، ای دوست، چنانک
خویشتن را به قیامت نشناسم که منم
من دردی کش دیرینه چو میرم سر مست
به میم شوی و نمازی هم ازو کن کفنم
مگسیم و به خم باده در افتاده چو من
به کرانی نرسم، چند پر و بال زنم؟
ساقیا، غرقه به می کن قدری خسرو را
چند باشد ز بتان غرقه خونابه تنم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج وجودی خود صحبت میکند و به تناقضهای زندگی اشاره دارد. او دلسنگ و سختیهای مسیر را یادآور میشود و از تلاش برای رهایی از آنها سخن میگوید. همچنین، به زیبایی و خوشیهای زندگی، مانند گل و بلبل، اشاره میکند و این که چطور عشق و لذتهای زودگذر میتوانند انسان را از خودبیخبر کنند. شاعر به نوعی به خود و سرچشمههای شادی و درد در زندگی نگاه میکند، و در نهایت از ساقی میخواهد که او را غرق در می کند، تا بتواند از این رنجها فرار کند و لذت ببرد.
هوش مصنوعی: دوستان در عشق بسیار سختیها و مشکلاتی وجود دارد. حالا من چهکار کنم که از این مشکلات عبور کنم و به آرامش برسم؟
هوش مصنوعی: من مانند گلی از باغ آسمان هستم که به باغ خاکی آمدهام. هنگامی که باد از آن زمین میوزد، لباس مرا میفروشد و به من میگوید که از آنجا آمدهام.
هوش مصنوعی: بلبل عاشق در آرزوی چمن خود سوخته است. آیا زمانی خواهد آمد که بتواند این نفس تنگ و محدود را بشکند؟
هوش مصنوعی: من پرندهای بزرگ و شگرف هستم که در عالم عشق، از دل خود شکار میکنم. اما دیگر از این دل مرده و بیحیات، نه زاغی و نه زغنی را نمیتوانم بیابم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از عقل و هوش خود برای نوشیدن آب گوارا استفاده کنم، چرا که در لحظاتی که از خود بیخبرم و در حال خوشی هستم، این کار ممکن میشود.
هوش مصنوعی: ای دوست، مرا مست و سرمست از زیباییهای خودت کن، به حدی که در روز قیامت نتوانم خودم را بشناسم و فراموش کنم که من کیستم.
هوش مصنوعی: من سالهاست که دچار دردی هستم و وقتی که مست میشوم، احساس میکنم که باید با می و نوشیدنی آشتی کنم و همزمان برای خودم از آنچه در عالم هستی هست، درخواستی داشته باشم.
هوش مصنوعی: ما مثل مگس هستیم که در خم باده افتادهایم. حالا اگر نتوانیم به هدفی برسیم، چقدر میتوانیم بال بزنیم و بیهوده تلاش کنیم؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و کمی از شراب بریز که گزندهای عشق و هجران من را فراموش کنم. چندان دردی از زیباییها و محبوبان دارم که جانم را به شدت آغشته کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم
تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم
تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم
تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم
ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم
بمزاح است گشاده همه ساله دهنم
با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم
نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم
بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم
[...]
یارب از عشق چه سرمستم و بیخویشتنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
[...]
دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم
زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم
بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب
که شکفته است گل خلق نبی در چمنم
این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه
[...]
چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم
بی خبر عمر به سر میبرم و دم نزنم
نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان
گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم
مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.