گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ز عشقت من خسته جان می خراشم

چگونه ز هر دیده خونی نپاشم؟

به یک جرعه ای، ساقیا، جمله زهدم

کزین بیشتر می نیرزد قماشم

سر گنج شاهان ندارم، مرا بس

رخ خوبرویان وجوه معاشم

به میخانه ها بس که دیوانه گشتم

مرا دیو گیرد چو زو دور باشم

چو بر سر کله شد سفال شرابم

ز سر خود سزد، گر سفالی تراشم

زهی سرخ رویی خسرو که خوش خوی

به سنگ در میکده زد فراشم

 
sunny dark_mode