گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ز عشقت من خسته جان می خراشم

چگونه ز هر دیده خونی نپاشم؟

به یک جرعه ای، ساقیا، جمله زهدم

کزین بیشتر می نیرزد قماشم

سر گنج شاهان ندارم، مرا بس

رخ خوبرویان وجوه معاشم

به میخانه ها بس که دیوانه گشتم

مرا دیو گیرد چو زو دور باشم

چو بر سر کله شد سفال شرابم

ز سر خود سزد، گر سفالی تراشم

زهی سرخ رویی خسرو که خوش خوی

به سنگ در میکده زد فراشم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شیخ بهایی

به بازار محشر، من و شرمساری

که بسیار، بسیار کاسد قماشم

بهائی، بهائی، یکی موی جانان

دو کون ار ستانم، بهائی نباشم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
رضاقلی خان هدایت

به بازار محشر من و شرمساری

که بسیار بسیار کاسد قماشم

بهائی بهای یکی موی جانان

دو کون ار ستانم بهائی نباشم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه