تیغ برکش که تا ز سر برهیم
تیر بگشای کز نظر برهیم
آشکارا مکش که تا باری
هم ز سر هم، ز درد سر برهیم
خشم کن تا بمیرم اندر حال
از تو وز خویشتن دگر برهیم
آخرم جرعه ای ببخش از لب
تا ازین عقل حیله گر برهیم
گفتیم «خوش بزی و عشق مباز»
زنده از دست تو اگر برهیم
وه که شب در میان کنم نروم
از تو روزی که، ای پسر، برهیم
غم خسرو بگویمت که اگر
از رفیقان بی هنر برهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.