هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا بنگرم
جایی که روزی دیده ام رو آرم آنجا بنگرم
گه گریه پوشد چشم و گه بیخود شوم، چون در رسد
ممکن نگردد هیچ گه کان روی زیبا بنگرم
آتش بتر گیرد به دل، هر چند بر یاد رخش
بیرون روم، وز هر طرف گلهای صحرا بنگرم
ای باغبان، لطفی بکن در بوستان ره ده مرا
گر نخل ندهد میوه ای، باری تماشا بنگرم
زینسان که دل پر شد ز جان، هم دل تهی دادی برون
ما را یکی هم خود بگو کت از چه یارا بنگرم
دیدن نیارم چون رخت، پابوس خود نگذاریم
بگذار باری یک نظر در پشت آن پا بنگرم
تو خود ز بهر آزمون شوخی کنی، کین سو مبین
لیکن من بیهوش را که هوش دل تا بنگرم
از دیدنت جان می رود، در جان رود چون بینمت
حیرانم اندر کار خود کت جان دهم تا بنگرم
خونابه خسرو به دل افسرده تو بر تو به دل
چرخم نداد آن بخت کت از خلق تنها بنگرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و آرزوی دیدن معشوق صحبت میکند. او در هر لحظه بالیدن به زیبایی چهره محبوبش را آرزو دارد و به یاد او دچار گریه و بیتابی میشود. دل او آتش میگیرد و با وجود اینکه به گلهای صحرا نگاه میکند، هیچ چیز نمیتواند به او آرامش دهد. شاعر از باغبان میخواهد که او را به باغی ببرد تا لحظهای عشق محبوبش را تماشا کند، حتی اگر میوهای نداشته باشد. او در نیافتن دل خوشی با محبوب، از درد و رنج خود میگوید و آرزو دارد که فقط یک بار دیگر چهره معشوقش را ببیند. در پایان، او به تنهایی خود اشاره میکند و عجز و helplessness خود را در برابر عشق و زیبایی معشوقش بیان میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه نتوانم آن چهره زیبا را ببینم. جایی که روزی آن را دیدهام، میخواهم به آنجا برگردم و دوباره آن را تماشا کنم.
هوش مصنوعی: گاهی اشک در چشمانم میریزد و گاه دیگر از خود بیخود میشوم. اما وقتی آن چهره زیبا را میبینم، هیچچیز ممکن نمیشود.
هوش مصنوعی: هرچند که از یاد چهرهات بیرون میروم و به گلهای صحرا نگاه میکنم، اما آتش عشق هنوز در دل من شعلهور است.
هوش مصنوعی: ای باغبان، خواهش میکنم کمی لطف کن و مرا به باغ ببریم. حتی اگر درخت نخل میوهای ندهد، حداقل اجازه بده از تماشای آنجا لذت ببرم.
هوش مصنوعی: وقتی که دل از زندگی پر شده است، تو نیز دل خالیام را به بیرون دادی. حالا به من بگو که چرا باید به دوستات نگاه کنم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم تو را ببینم، اما حاضر نیستم که به خاطر تو به رکوع بیفتم. فقط یک بار میخواهم نگاهی به پشت پاهایت بیندازم.
هوش مصنوعی: تو خود برای آزمایش، بازیگوشی میکنی، اما آنسوی قضیه را نبین؛ ببین من که بیخبرم، چه احساسی دارم و دل را چگونه مینگرم.
هوش مصنوعی: وقتی تو را میبینم، جانم از دیدن تو میرود. در درون خودم گیج و حیران میشوم. حتی حاضر هستم جانم را فدای دیدنت کنم تا فقط یک بار نگاهت را ببینم.
هوش مصنوعی: خونابهای از عشق خسرو در دل غمگین تو جاری است و آن بختی که تو را به دل چرخاند، مرا به تنهایی به تماشا گذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیخود فتم هرجا روان آن قد رعنا بنگرم
چون بگذرد خیزم نشان بر خاک ازان پا بنگرم
زانجا که روزی دیدمش باشم گریزان چون کنم
بی او نباشد طاقتم کانجا روم جا بنگرم
از دیدن او چون مرا مانع شود دیوار و در
[...]
چون عکس روی مغبچه خواهم تماشا بنگرم
آیم درون دیر در مرآت صهبا بنگرم
زانسان درون چشم و دل جا کرده آن شوخ چگل
کو رو نماید متصل خواهم چو هر جا بنگرم
ابرو و رخسار تو وه در چشم دل ناکرده ره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.