جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان کی رسم؟
عقلم نماند و هوش هم، بر نازنینان کی رسم؟
من عاشق و رسوا چنین، خلقی ز هر سو نقش من
دشمن هزاران در کمین، بر دوست آسان کی رسم؟
از یاد روی چون گلم، اشک است همرنگ ملم
نالنده همچون بلبلم تا در گلستان کی رسم؟
هستم به صحرای چمن مور ضعیف ممتحن
صد ساله ره بر پیش من تا بر سلیمان کی رسم؟
در جانم از غم خرمنی، صد پاره گشتم دامنی
من بندهام بی جان تنی تا بر تو، ای جان، کی رسم؟
با این سرشک افشاندنم، حیف است از تو ماندنم
تا خود نخواهی خواندنم، ناخوانده مهمان کی رسم؟
تو کردیم درد کهن، آنگاه درمان سخن
باری تو زان خود بکن، من خود به درمان کی رسم؟
هر جا که یار و همسری رفتند در هر کشوری
من شهربند کافری ماندم، بدیشان کی رسم؟
هر شام خسرو تا سحر انجم شمارد سر به سر
لیکن ندانم این قدر تا من به جانان کی رسم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسی و عاشقانه از دلتنگی و شوق شاعر برای رسیدن به معشوق سخن میگوید. شاعر از غم و اندوهی که به خاطر جدایی از محبوبش تجربه میکند، صحبت میکند و میگوید که عقل و هوش او تحتالشعاع عشق قرار گرفته است. او خود را فردی رسوا و آسیبپذیر در برابر دشمنان میداند و از احوال خویش، مثل یک بلبل نالان در گلستان، ناله میکند. شاعر به زندگی دشوار و طولانیمدتش اشاره میکند و با نگرانی میپرسد که چطور میتواند به معشوق خود برسد. در نهایت، او به دردهای کهنهای که از عشق به یاد دارد، اعتراف میکند و به یار خود میگوید که تا او نخواهد، نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد.
هوش مصنوعی: با تمام دردها و غمهایی که دارم، نمیدانم کی به محبوبم میرسم. عقل و درک من نیز دیگر کارایی ندارند و نمیدانم چگونه میتوانم به عزیزان نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: من عاشق و بیآبرو هستم و در هر طرف، مردم بسیاری وجود دارند که میخواهند از من بدی کنند. بنابراین، رسیدن به دوستم خیلی آسان نخواهد بود.
هوش مصنوعی: از یاد چهرهام مانند گل، اشکی میریزد که همرنگ گلهای إبریشمین است. من مانند پرندهای نالان هستم و نمیدانم در چه زمانی میتوانم به گلستان بروم.
هوش مصنوعی: من در دشت چمن مانند یک مور کوچک و ضعیف هستم که در حال آزمایش و سختی است. در این مسیر صد سال راه پیش رو دارم تا به مقام سلیمان برسم.
هوش مصنوعی: در دل من از غم انبوهی، به هزار قطعه تبدیل شدم. من بندهای هستم بیجان و بدون بدن، تا اینکه به تو، ای جان، برسم.
هوش مصنوعی: من با این اشکهایی که نثار تو میکنم، جایز نیست که کنار تو بمانم. تا زمانی که خودت نخواهی مرا بخوانی، به عنوان مهمان ناخوانده چه طور میتوانم بیایم؟
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که یاد دردهای قدیمی در من زنده شود، حالا خودت زبان به درمان آن بگشای، زیرا من هرگز به درمان این دردها نخواهم رسید.
هوش مصنوعی: هر کجا که دوست و عشق من بروند، من در سرزمینی بیخود و گم شدهام و نمیدانم چگونه به آنها ملحق شوم.
هوش مصنوعی: هر شب خسرو (شخصیتی بزرگ و با ارزش) تا صبح ستارهها را یکی یکی میشمارد، اما نمیدانم چه مدت طول میکشد تا من به محبوبم برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.