گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نمی داند مه نامهربانم

که دور از روی خوبش بر چه سانم؟

چو زلف بیقرارش بیقرارم

چو چشم ناتوانش ناتوانم

برو باد و گدایی کن به کویش

بگو با آن مه نامهربانم

«که گرچه می نهی بار فراقم

وگرچه می زنی تیغ زبانم

هنوزم مهرت اندر سینه باشد

اگر در خاک ریزد استخوانم »

بپرس از شمع حال سوز خسرو

که تا گوید که شبها بر چه سانم

 
sunny dark_mode