شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش
مشغول با خیال کسی در نهان خویش
ناورد باد بویی ازان مرغ باغ ما
نزدیک شد که بر پرد از آشیان خویش
ای یوسف زمانه، بیا تا بگویمت
تفسیر احسن القصص از داستان خویش
خوش وقت ما چو از پی مردن به چشم جان
بینیم خاک کوی تو در استخوان خویش
تاثیر خواب بود که زیم هر شبی از تو
خوابی دروغ و راست کنم بهر جان خویش
در خود گمان برم که تو ز آن منی و باز
گم گردم از چنین عجبی در گمان خویش
بگذار کز زبان کف پات آبله کنم
از ذکر تو آبله کردم زبان خویش
بخت بد ار ز کوی تو ما را برون فگند
کم گیر خاکی از شرف آستان خویش
رفت از در تو خسرو و اینک به یادگار
از خون دل گذاشت به هر جا نشان خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تنهایی و غم شبها اشاره میکند که با خاطرات کسی در دل خود مشغول است. او با اشاره به بوی خوشی که از باغ محبوبش میآید، به عشق و یاد آن شخص میپردازد. شاعر از یوسف زمانه میخواهد که بیاید و داستان خود را برایش بگوید. او به تاثیر خوابهایش از آن شخص اشاره میکند و میگوید که این خوابها او را به خیال و اشتباهاتی میکشاند. در پایان، شاعر به یادگاریهایی که از عشقش در دل دارد و به یاد خسرو اشاره میکند، بیانگر دلتنگی و اثر عمیق این عشق بر زندگیاش است.
هوش مصنوعی: شبا، من و دلم و غمی برای جان خود مشغول یاد کسی هستیم که در دل پنهان دارم.
هوش مصنوعی: نسیمی از مرغ باغ ما به ما رسید که به لانهی خود نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: ای یوسف زمانه، بیا تا داستان خود را برایت بگویم و از زیباییهای آن سخن بگویم.
هوش مصنوعی: زمانی که از دنیا میرویم و به مرگ نزدیک میشویم، خوشحال خواهیم بود که میتوانیم با چشم جان، غبار و خاک کوی تو را در وجود خود احساس کنیم.
هوش مصنوعی: هر شب تأثیری از خواب تو بر من دارد و من در خواب، خیالاتی هم راست و هم دروغ درباره تو میبافم تا جانم را پر کنم.
هوش مصنوعی: من در درون خود فکر میکنم که تو از آن منی، اما با این فکر عجیب دوباره از خودم گم میشوم.
هوش مصنوعی: اجازه بده تا با زبان پایم به خاطر یاد تو زخمهای زیادی به وجود بیاورم، چون به یاد تو، زبانم را زخمزده کردهام.
هوش مصنوعی: اگر بخت بد ما را از درگاه تو بیرون کند، دریغ از این که بر خاک درگاهت بیفتم.
هوش مصنوعی: خسرو از در تو رفت و حالا به یادگار، از دل شکستهاش در هر جا نشانهای از خود به جا گذاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کرده چرخ تیغ ترا پاسبان ملک
وی کرده جود کفّ ترا پاسبان خویش
تقدیر گوش امر تو دارد ز آسمان
دینار قصد کفّ تو دارد ز کان خویش
ای سیمتن مکن تن من چون میان خویش
ای سنگدل مکن دل من چون دهان خویش
گر چون دهان خویش دلم تنگ کردهای
باری تنم نحیف مکن چون میان خویش
من جان خویش بر تو فشانم ز خرمی
[...]
بسته است رنگ روی مرا بر میان خویش
کرده سرشک چشم مرا در دهان خویش
گر بر میان ستم کند از بستن کمر
بر من همان کند که کند بر میان خویش
از بس که هست یاد لبش بر زبان من
[...]
گر خوش کنم دهان زلب دلستان خویش
هرگز ز تن برون ننهم پای جان خویش
سلطان فقیر من شود ار تربیت کند
من بنده را بلقمه نانی زخوان خویش
دل صید دوست گشت چو بر مرغ روح (زد)
[...]
خود کردهام به شکوهتر خصم جان خویش
کافر مباد کشتهٔ تیغ زبان خویش !
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.