گر خوش کنم دهان زلب دلستان خویش
هرگز ز تن برون ننهم پای جان خویش
سلطان فقیر من شود ار تربیت کند
من بنده را بلقمه نانی زخوان خویش
دل صید دوست گشت چو بر مرغ روح (زد)
یک تیر غمزه ز ابروی همچون کمان خویش
بر جان چو سایه یی نرسد از همای عشق
رو پیش سگ فگن تن چون استخوان خویش
از کوی او بدر نروم گرچه بنده را
چون سگ بسنگ دور کند زآستان خویش
هر زرد روی عشق که در دستم اوفتد
در پاش مالم این رخ چون زعفران خویش
بر خاک پای دوست کسی کو نهاد لب
او مرده زنده کرد بآب روان خویش
کس بر بساط عشق مر آن شاه را نبرد
او با کسی بماند که در باخت آن خویش
از بهر دوست دایره یی کن زجان ودل
پس دوست را چو نقطه ببین در میان خویش
هرکو خورد زمشرب عشقش مدام آب
بحری شود محیط ونبیند کران خویش
دلها بسوخت عشق وبجز دل نداشت جای
جز عشق کس خراب نخواهد مکان خویش
در پیش جیش همت عاشق نایستاد
سلطان ماه با سپه اختران خویش
قطب فلک بمذهب عشاق مرده است
ای نعش بر جنازه فگن دختران خویش
گر زین غزل سماع کند زهره، مشتری
در پای چنگ او فگند طیلسان خویش
تا سیف ذکر دوست بگوید بکام خود
بنهاد دوست در دهن او زبان خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و وابستگی عمیق شاعر به معشوق میپردازد. شاعر از احساسات و آرزوهای خود برای وصال معشوق سخن میگوید و بیان میکند که اگر دهانش خوش شود، هرگز از جان و دلش جدا نخواهد شد. او اشاره میکند که محبت و عشق میتواند انسان را به اوج برد و حتى فقر و گرسنگی را قابل تحمل کند.
شاعر همچنین با استفاده از تشبیهات زیبا، به درد و رنج عشق میپردازد و بیان میکند که باید عشق را در مرکز وجود خود قرار داد. او عشق را به دریایی نسبت میدهد که انسان را در خود غرق میکند و هیچگاه به پایان نمیرسد. در نهایت، شاعر بر اهمیت ذکر معشوق و مقام او در زندگی عاشق تأکید میکند و میگوید که عشق تنها مکانی است که هیچ چیز دیگری آن را خراب نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با لبان معشوق خود، دهانم را خوشبو کنم، هرگز پاهای جانم را از این تن بیرون نخواهم آورد.
هوش مصنوعی: اگر سلطان من از فقیران باشد و به خوبی به من آموزش دهد، من هم به عنوان بندهاش، با لقمهای نان از سفرهاش راضی و خوشحال خواهم بود.
هوش مصنوعی: دل من به محبت دوست گرفتار شد، مانند پرندهای که به دام افتاده است. تیر غمزهای که از ابروی او به سوی من پرتاب شده، مانند کمانی است که هدفش را نشانه رفته است.
هوش مصنوعی: اگر عشق واقعی به جان انسان سایه نداشته باشد، بهتر است که زندگی را همچون استخوانی بیارزش به دست سگها بسپارد.
هوش مصنوعی: هرگز از خانه او خارج نخواهم شد، حتی اگر مرا همچون سگی به سنگ بزنند و از درگاهش دور کنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که رنگ چهرهاش زرد باشد و به عشق من بیفتد، من چهرهاش را مانند زعفران در پاهایم میمالم.
هوش مصنوعی: کسی که لب بر خاک پای دوست بگذارد، مانند آب زندهکنندهای است که مردهها را احیا میکند.
هوش مصنوعی: هیچکس در بازی عشق نتوانسته است آن پادشاه را شکست دهد؛ او تنها با کسی میماند که در این بازی خود را باخته است.
هوش مصنوعی: برای دوست، به عشق و وجود خودت دایرهای بکش. سپس دوست را در مرکز این دایره قرار بده و او را در دل و جان خود ببین.
هوش مصنوعی: هر کس که مدام از نوشیدن عشق بهرهمند شود، مانند دریا میشود که فراتر از مرزها و محدودیتها را میبیند و دیگر نمیتواند پایان خود را مشاهده کند.
هوش مصنوعی: دلها به خاطر عشق میسوزند و تنها در دل عشق جای دارد. هیچکس جز عشق نمیتواند مکان دل را ویران کند.
هوش مصنوعی: عاشق هرگز در برابر مشکلات و چالشها از تلاش دست نمیکشد. مانند ماه که با تمام زیباییاش، با ستارهها و نورهایش در آسمان میدرخشد و نمیگذارد که هیچ مانعی او را متوقف کند.
هوش مصنوعی: در آسمان سلطه عشق پایان یافته است، ای تاکنون بیجان، بر پیکر دختران خود گلنثر کن.
هوش مصنوعی: اگر زهره به این غزل گوش فرا دهد، مشتری لباس خود را در پای چنگ او خواهد افکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سیف (دلتنگی یا دردی) به یاد دوست صحبت میکند، خود دوست با زبانش در دهان او سخن میگوید. یعنی در هر حالتی، یاد و نام دوست در کلام او جاری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کرده چرخ تیغ ترا پاسبان ملک
وی کرده جود کفّ ترا پاسبان خویش
تقدیر گوش امر تو دارد ز آسمان
دینار قصد کفّ تو دارد ز کان خویش
ای سیمتن مکن تن من چون میان خویش
ای سنگدل مکن دل من چون دهان خویش
گر چون دهان خویش دلم تنگ کردهای
باری تنم نحیف مکن چون میان خویش
من جان خویش بر تو فشانم ز خرمی
[...]
بسته است رنگ روی مرا بر میان خویش
کرده سرشک چشم مرا در دهان خویش
گر بر میان ستم کند از بستن کمر
بر من همان کند که کند بر میان خویش
از بس که هست یاد لبش بر زبان من
[...]
شبها من و دلی و غمی بهر جان خویش
مشغول با خیال کسی در نهان خویش
ناورد باد بویی ازان مرغ باغ ما
نزدیک شد که بر پرد از آشیان خویش
ای یوسف زمانه، بیا تا بگویمت
[...]
خود کردهام به شکوهتر خصم جان خویش
کافر مباد کشتهٔ تیغ زبان خویش !
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.