خیال دوست به چشم من اندر آمد باز
هوای عشق دگر باره در سر آمد باز
کشیده غمزه او لشکر و ولایت صبر
خراب کرد که غوغای کافر آمد باز
سبک سوار من از کوی فتنه سر بر کرد
فغان به شهر، تظلم به داور آمد باز
کبوتری بدم از چنگ باز رسته، دریغ
که چنگ باز به پای کبوتر آمد باز
جز آب دیده نشوید غبار سینه، کنون
که خیل غمزه به صحرای دل در آمد باز
بسوز خسرو اگر بخت سایه ات نکند
که آفتاب حوادث برابر آمد باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلای عشق تو ناگه ز در درآمد باز
مدار دور سلامت مگر سرآمد باز
حُبوب مهر تو در کشت زار سینهٔ من
برست و تخم پراکند و در برآمد باز
خدنگ غمزهٔ تو بر دلم به نسبت حال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.