گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

جهان به خواب و شبی چشم من نیاساید

چو دل به جای نباشد، چگونه خواب آید؟

غلام نرگس نامهربان یار خودم

که کشته بیند و بخشایشی نفرماید

چو مایه هست زکاتی بده گدایان را

که مال و حسن و جوانی به کس نمی‌آید

کسی که در دل شب خواب بی غمی کرده ست

بر آب دیده بیچارگان نبخشاید

هلاک من اگر از دست اوست، ای زاهد

تو جمع باش که عمر از دعا نیفزاید

چه کم شود زتو، ای بی وفای سنگین دل

به یک نظاره که درمانده ای بیاساید

دلم مشاهد ساقی و روی در محراب

بیار می که ز تزویر هیچ نگشاید

ز من مپرس، دلا، گر تو توبه می شکنی

که مست و عاشق و دیوانه را همین شاید

به زندگی نرسد چون به ساعدت خسرو

بکش، مگر که به خون دست تو بیالاید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم

مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید

مرا چو گریان بیند بخندد از شادی

مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید

مسعود سعد سلمان

دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید

تنم ز رنج فراوان همی بفرساید

بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم

ز دیدگانم باران غم فرود آید

ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا

[...]

سنایی

زهی سزای محامد محمد بن خطیب

که خطبه‌ها همی از نام تو بیاراید

چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ

ز شاخسار همی بی‌ثبات نسراید

ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

بهار باز جهان را همی بیاراید

جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید

بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی

بگونه گونه جواهر همی بیاراید

سحاب روی شکوفه همی بیفروزد

[...]

انوری

خدای کار چو بر بنده‌ای فرو بندد

به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید

وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی

ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید

چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه