گزیدهٔ غزل ۶۲۶
چو کار جهان نیست جز بیوفایی
در و با امید و فا چند پایی
رها کن چرا میکنی قصر و ایوان
به جایی که نبود امید رهایی
بلند آفتابیست هر یک که بینی
بگرداند رو در هوای هوایی
اگر آدمی غرقه گردد به دریا
از ان به که با کس کند آشنایی
اگر چه بسی دردها هست ، لیکن
جداگانه دردی است درد جدایی
چو دیدی که هستی بقایی ندارد
ز هستی چه لافی درین لابقایی
مرو بهر مشتی درم نزد هر خس
مکن خدمت گاو چون روستایی
به جیب فلک خسروا دست در کن
بهر جا چو دو نان چه دامن گشایی؟
هر جا که لعلش در خنده آید
شکر ندارد آنجا بهائیی
هر لحظه دارد دل با خیالش
خوش گفتگویی خوش ماجرایی
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.