گفتم چه کند دفع غمم؟ گفت که مِی
گفتم چه زند راه دلم؟ گفت که نِی
گفتم که تو داری دل من، گفت که کو؟
گفتم ز غمت جان بدهم، گفت که کِی؟
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
گفتم چه کند دفع غمم؟ گفت که مِی
گفتم چه زند راه دلم؟ گفت که نِی
گفتم که تو داری دل من، گفت که کو؟
گفتم ز غمت جان بدهم، گفت که کِی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر با معشوق خود گفتگو میکند. او از غم خود میگوید و میپرسد که چگونه میتواند از درد و رنجش رهایی یابد. معشوق به او پاسخ میدهد که هیچ کاری نمیتواند برایش انجام دهد و در واقع او حتی نمیداند دل او کجاست. شاعر همچنین بیان میکند که برای عشق و غم معشوق آماده است، اما معشوق به او میگوید که هیچ زمانی برای این کار نیست. این گفتوگو به نوعی عمیق و پر از حسرت و ناامیدی است.
هوش مصنوعی: گفتم چگونه میتوانم غمم را دور کنم؟ گفت: با نوشیدنی. پرسیدم چه چیزی میتواند دل مرا به سمت خوشی ببرد؟ پاسخ داد: هیچ چیز.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی از معشوقش میگوید که او دلش را به او سپرده است، اما معشوق در پاسخ نشان میدهد که از عمق احساسات او بیخبر است و میپرسد دلش کجاست. سپس فرد از عشق و غمش سخن میگوید و معشوق باز هم تردید دارد و میپرسد چه زمانی این احساس واقعی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای طرفهٔ خوبان من، ای شهرهٔ ری
لب را به سپید رگ بکن پاک از می
...
...
هستی که ظهور میکند در همه شیئ
خواهی که بری به حال او با همه پی
رو بر سر می حباب را بین که چسان
می وی بود اندر وی و وی در می وی
از آمدن بهار و از رفتن دی
اوراق وجود ما همی گردد طی
می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زهر و تریاقش می
هست از دم من همیشه چرخ اندر دی
وز شرم جمالت آفتاب اندر خوی
هر روز چو مه به منزلی داری پی
آخر چو ستاره شوخ چشمی تا کی
شد کاخ شهنشاه مکان عیسی
شد غرق عدوی شه چو خصم موسی
شد مملکت شاه سلیمان معنی
از خصم چو نامه گناه یحیی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.