خواستم از صاحب مطبخ حساب
بره کان کشت و سه پایه را برد
گفت بر رسم فداکان سود تست
حشو آن همسایه بی مایه برد
پیه و کرده حاجی سقا گرفت
شیردانرا گنده پیر دایه برد
گفتمش دلرا کجا بردی که نیست
گفت دلرا دختر همسایه برد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
خواستم از صاحب مطبخ حساب
بره کان کشت و سه پایه را برد
گفت بر رسم فداکان سود تست
حشو آن همسایه بی مایه برد
پیه و کرده حاجی سقا گرفت
شیردانرا گنده پیر دایه برد
گفتمش دلرا کجا بردی که نیست
گفت دلرا دختر همسایه برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پادشا سیمرغ دریا را ببرد
خانه و بچه بدان تیتو سپرد
هر که او اقرار کرد ایمان ببرد
هر که کرد انکار او خود جان نبرد
گفت پیغمبر که دستت هر چه برد
بایدش در عاقبت وا پس سپرد
وانکه در مردار دنیا دست برد
همچو آن جاهل به سختی جان سپرد
گوی دولت آن سعادتمند برد
کو، به پای دلبر خود، جان سپرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.