کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۵

خواستم از صاحب مطبخ حساب

بره کان کشت و سه پایه را برد

گفت بر رسم فداکان سود تست

حشو آن همسایه بی مایه برد

پیه و کرده حاجی سقا گرفت

شیردانرا گنده پیر دایه برد

گفتمش دلرا کجا بردی که نیست

گفت دلرا دختر همسایه برد