تا به رخسار مه از غالیه چوگان زدهای
رقم غالیهسان بر مه تابان زدهای
بلبل مست نمیآید از این حال به هوش
چو سراپرده مشکین به گلستان زدهای
سنبل تازه بر آن عارض گلرنگ ترا
خط سبزیست که بر دفتر خوبان زدهای
با چنین قامت زیبا که تو داری صنما
و بر راستی سرو خرامان زدهای
تا چرا سر دل خویش ندارد به زبان
آتش اندر دهن شمع شبستان زدهای
زان لبان شکرافشان همه شب تا به سحر
بوسه بر جام می بادهپرستان زدهای
از چه باب است کمال اینکه ز نادانی خویش
حلقه بیادبی بر در جانان زدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میرود خنده به سامان بهاران زدهای
خون گل ریخته و می به گلستان زدهای
شور سودای تو نازم که به گل میبخشد
چاکی از پرده دل سر به گریبان زدهای
آه از بزم وصال تو که هر سو دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.