گر سر طلبی بر درت آریم به دیده
چون اشک همه جانب کوی تو دیده
بگشای به ابروی سیه چشم که بینی
از بارب ما دود به محراب رسیده
زاهد چه عجب بی لبش ار کام تو تلخست
کامیست ز حلوای محبت نچشیده
در صحبت صاحب نظران بار ندارد
صاحب هوس بار ملامت نکشیده
دیدی رخ یوسف ز چه بر حرف زلیخا
انگشت نه دم بدم ای دست بریده
تو گوش نهادستی و ما دیده به دیدار
از دیده بسی فرق بود تا بشنیده
با دیده تو سود کمال آن کف پا را
چندانکه شدش رو به کف پای تو دیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و جستجوی معشوق صحبت میکند. او به زیباییهای معشوق اشاره میکند و میخواهد که معشوق به او نگاه کند. شاعر همچنین میگوید که زاهدان و افرادی که عشق واقعی را تجربه نکردهاند، نمیتوانند طعم شیرین عشق را بفهمند. او به تضاد میان دیدن و شنیدن اشاره میکند و تاکید دارد که تنها با دیدن معشوق، میتوان به زیباییهای واقعی پی برد. در نهایت، شاعر به عشق و اشتیاق خود برای دیدار معشوق اشاره میکند و از زیباییهای او با محبت و احترام یاد میکند.
هوش مصنوعی: اگر در پی خواستهای به درگاه تو بیاییم، به گونهای که چشمهایمان همچون اشک باشد، همه جا را به خاطر تو خواهیم نگریست.
هوش مصنوعی: چشم سیاهت را باز کن تا ببینی که از دلم چه بخار و غلیانی به سوی محراب میرسد.
هوش مصنوعی: عجب است که زاهد، بیآنکه طعم عشق را چشیده باشد، از تلخی کام تو شکایت کند. افرادی که از لذتهای عمیق و واقعی محبت محرومند، چگونه میتوانند از تلخی زندگی گلهمند باشند؟
هوش مصنوعی: در گفتگو با افرادی که دارای دیدگاههای عمیق و تخصصی هستند، کسی که به دنبال لذتجویی و هوسرانی است، جایگاهی ندارد و شایسته سرزنش است.
هوش مصنوعی: آیا دیدی که زیبایی یوسف چگونه دل زلیخا را به درد آورد؟ دست بریدهاش را در آرزوی او به دندان گرفت.
هوش مصنوعی: تو به حرفها و شنیدن گوش دادی، اما ما با دیدن یکدیگر، تفاوتهای زیادی را حس کردیم.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود نگاه تو، هرچه به کمال و زیبایی مربوط میشود، به اندازهای که به پای تو نگاه کنم، برایم روشن میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده
تا من نیم آن روی دلارام تو دیده
گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی
سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده
از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است
[...]
ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده
وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده
بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده
بر دامن تو دست معالی نرسیده
با قدر تو اوج زحل از دست فتاده
[...]
ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده
بگذاشته ما را تو و در خود نگریده
تو شرم نداری که تو را آینه ماییم
تو آینه ناقص کژشکل خریده
ای بیخبر از خویش که از عکس دل تو
[...]
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
[...]
ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده
گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده
از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی
در میکدهها چشم سیاه تو کشیده
چشمت به اشارت دل من برد و فدایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.