گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون

گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون

دور سازم گفتم اشک از چشم تر با آستین

چشمه چندانی که کردم پاک آب آمد برون

میرود آهم به گردون تا ز دل خون می رود

دود از روزن ز خوناب کباب آمد برون

کاو کاو خرقهها کردند در دور لبش

ز آستین صوفیان جام شراب آمد برون

گر ز دل بیرون شد وینشست بر چشمم چه باک

بود گنج حسن از کنج خراب آمد برون

بوسه ها دادم حمایل را که از بهر رقیب

چون گشودم فال آیات عذاب آمد برون

تا نیفتد در دویدن پیش بالایشه کمال

از در خلوت به تعجیل و شتاب آمد برون

 
 
 
سعیدا

برقع از رخ برگرفتی آفتاب آمد برون

زلف را کردی پریشان، مشک ناب آمد برون

صبحدم در فکر آن خورشید تابان خواب برد

خواب می دیدم که ماه از جامه خواب آمد برون

بی خبر بودم ز دل امشب نمی دانم چه بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه