مهی نشست خیال رخت به خانه چشم
تو ماهی از تو ستانیمه ماهیانه چشم
چها فتاد شنیدی ز گریه چشم مرا
در است این سخنان گوش کن فسانه چشم
گرت چو اشک نیفتد کنار عاشق خویش
چو نور چشم فرود آی در میانه چشم
از دود دل چه غم ار تیره شد سراچه جان
که روشن است از روی تو تا به خانه چشم
کسی به خاک چنان بی دریغ دانه نریخت
که ما به کوی نو درهای دانه دانه چشم
شه بتانی و شاهان چنانکه گنج نهند کمال
نهد خیال لبت لعله در خزانه چشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.