گر جان ز من دلشده خواهی بسپارم
ور دیده روشن طلبی در نظر آرم
رانی ز در خویشم و صد عذر بیاری
سوگند به باری که من این در نگذارم
گر چشم ترا بار کشی روی نمودست
من نیز بدان شیوه به چشم تو که بارم
گفتم به قدش هیچ نداری سوی ما میل
گفتا که بلی من الفم هیچ ندارم
دی گفت بکش بار غم و بار فراقم
چون می کشم از بهر چه فرمود دو بارم
خونها رود از رشک میان من و مردم
هر بار که چون اشک بیایی به کنارم
تا نگذرد از پیش کمال از ره تعجیل
خون گریم و گل سازم و آن راه بر آرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق سخن میگوید. او میگوید که اگر معشوق بخواهد، جان و دلش را به او تقدیم میکند و اگر طلب روشنایی در چشمانش باشد، او نیز تصویر روشنی از او در نظرش میآورد. شاعر به جدایی و درد فراق اشاره میکند و میگوید که با وجود این عذاب، نمیتواند از در عشق دور شود. او از غم و رشک خود در مقایسه با دیگران میگوید و بیان میکند که این احساسات مانند اشک از چشمانش میریزند. شعر به نوعی نشاندهندهٔ کشمکش بین عشق، فراق و تحمل دردهای ناشی از آن است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی جانم را به خاطر او بسپارم، و اگر دلت میخواهد که چشمانت روشن شود، رضایت میدهم که در نظر او را برایت به تصویر بکشم.
هوش مصنوعی: من از در خودم رانده شدهام و به هر دلیلی که میخواهم، قسم میخورم که هرگز این در را ترک نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر نگاه تو برای من زحمت ایجاد کرده، من هم به همان شیوه به چشمت زحمت میزنم.
هوش مصنوعی: گفتم تو به خاطر قدت هیچ علاقهای به ما نداری. او گفت: بله، من هیچ میلی ندارم.
هوش مصنوعی: دی به من گفت که بار غم و جدایی را به دوش بکش. حالا من میپرسم، چرا باید این بار را به دو بار بر دوش بگذارم وقتی که خود من هم در کشیدن آن سهیم هستم؟
هوش مصنوعی: هر بار که تو به کنارم میآیی و مانند اشک میگریی، حس حسادت و غم میان من و مردم شکل میگیرد و این احساسات به اندازهای عمیق و شدید هستند که گویی خون از زندگیم جاری میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از مسیر شتابزده به کمال نرسم، از ته دل میگریم و به جای اشک، گل میسازم و آن راه را برای دیگران هموار میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
وز جان و دل ودیده گرامیتر دارم
بر فرق شما آب گل سوری بارم
با جام چو آبی به هم اندر بگسارم
گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفش
تابو که به تفصیل سر جمله بر آرم
خندید به من بر سر زلفینک مشگین
یک پیچ بپیچید و غلط کرد شمارم
بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم
تا خار غم عشق تو در پای دلم شد
بیروی تو گلهای چمن خار شمارم
نی طاقت آن تا ز غمت صبر توان کرد
[...]
دریاب که من طاقت هجر تو ندارم
بشتاب که افتاد به جان بهر تو کارم
از من تو کران کردی و خون ماند به چشمم
گوهر ز برم رفته و دریا به کنارم
هر روز دم سرد، مگر باد خزانم
[...]
بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم
ور جنت فردوس بود، دوست ندارم
از دست رقیبان نروم، ور برود سر
من خاک در دوست به دشمن نگذارم
پرورده به خون جگرش بودم و چون اشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.