گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

آه که از حال من یب ندانست

مردم و درد دلم طبیب ندانست

گل مگر این بی وفانی از پی آن کرد

کز دل مجروح عندلیب ندانست

عقل ز هر کسی که ماجرای تو پرسید

هیچ کس این قصه عجیب ندانست

تا دل آواره در کمند تو افتاد

هیچ کس احوال آن غریب ندانست

خلق چه داند مراد خاطر ما را

کام محبان بجز حبیب ندانست

دوش بر آن در چه عیشها که نمودم

با سگ کویش که آن رقیب ندانست

هم به مرادی رسد کمال که کس را

از کرم دوست بی نصیب ندانست