گنجور

 
کمال خجندی

شب که ز حسرت رخت چشم به ماه کرده ام

سوخته ماه و زهره را سینه چو آه کرده ام

در خور تیغ دیده ام پیش تو فرق خویش را

از تو به آفتاب اگر نیز نگاه کرده ام

گرچه ز خون کشتگان گشت رقیب سرخ روی

باز منش به درد دل روی سیاه کرده ام

ناصع اگر به بینیم روی به خاک راه او

هیچ مگوی کز تو به روی به راه کرده ام

بود همیشه جان من رسم تو بی گنه کشی

هیچ نمی کشی مرا من چه گناه کرده ام

خط چو دید بر رخت مهر دلم زیاده شد

نام خطت به آن سببه مهر گیاه کرده ام

آنچه کمال از آن دو رخ کرد بیان درین غزل

سهل مبین که فکر آن من بدو ماه کرده ام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظام قاری

شب که زحسرت رخت روی بماه کرده ام

سوخته ماه و زهر را بسته چو آه کرده ام

هیئات چتر و خیمه را چونکه نگاه کرده ام

گاه نظر بمهرو گه روی بماه کرده ام

هر که برخت خوش مرا کرده تواضعی نخست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه