دارم آن سر که سر زلف نگاری گیرم
بر سر کوی دلارام قراری گیرم
خرقه بفروشم و دفتر گرو باده کنم
جام می نوشم و از روضه کناری گیرم
آستین بر همه افشانم و از جان و جهان
دست کوته کنم و دامن باری گیرم
نکنم توبه و در حلقة سودا زدگان
با سر زلف نگاری سرو کاری گیرم
گرچه روزی بشب آورد پندار که من
از خطت بر دل آشفته غباری گیرم
گو نصیحت مکن از روی تو ای زاهد شهر
ناصح آن نیست که او را به شماری گیرم
گر تو سیب زنخ خویش نپوشی ز کمال
من برای دلم از روی تو باری گیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غرق خونم که ازین بحر کناری گیرم
سر بصحرا نهم و دامن خاری گیرم
چند باشند جوانان بکنار از من پیر
وقت آنست که من نیز کناری گیرم
بسکه در کنج غمم چهره خزانی شده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.