گنجور

 
کمال خجندی

چون روز روشن است که ما رند و عاشقیم

فکر نو می کنیم در آن دم که خامشیم

چون صبح در پرستش روی تو صادقیم

ذکر تو میکنیم زمانی که ناطقیم

ما راست یک علاقه و آن عشق روی تست

باقی ز هرچه فرض کنی بی علائقیم

رطب اللسان به شکر تو مانند سوسنیم

فی چون گل دو روی در روی و منافقیم

دیوانه از تکلف و تکلیف فارغ است

معذور دار زاهد اگر رند و فاسقیم

خود را بر آستان درت بسته ایم باز

هرچند بندگی درت را نه لایقیم

خود نیست در میانه دونی از یگانگی

گر نیک بنگری همه بر خویش عاشقیم

اگر خاطر عزیز عزیزان خلاق ماست

با خاطر عزیز عزیزان موافقیم

دارد کمال چشم نوازش ز لطف تو

گرچه به دلنوازی لطف تو واثقیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode