گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

دل چه کند سرو و تماشای باغ

تا بتوانم از همه دارم فراغ

مجلس ما با تو چه محتاج شمع

چون تو نشستی بنشین گو چراغ

سوخته جان همه از داغ و درد

جان من از حسرت آن درد و داغ

زاهد خودبین که همه رنگ و بوست

بوی تو بشنید به چندین دماغ

گرچه دو چشمت دل ما برد اسیر

هیچ نکردیم ز ترکان سراغ

یار کشد باز دلا گفتمت

لیس علی المخبر الأ البلاغ

برد دلت هندوی زلفش کمال

باز عجب گر بشود صیده زاغ

 
 
 
سعدی

دیده شکیبد ز تماشای باغ

بی گل و نسرین به سر آرد دماغ

ابن حسام خوسفی

بی تو حرامست تماشای باغ

با تو مرا از همه عالم فراغ

ای رخ تو شمع شب افروز من

خوش بنشین تا بنشیند چراغ

شیفته را به ز مُفَرِّح بود

[...]

صوفی محمد هروی

آن صنم القصه بشد سوی باغ

خادمه در پیش و به دستش چراغ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه