تو زما وصف آن جمال مپرس
لب او بین و از زلال مپرس
عقل گفتا به روی او چو نی
گفتمش روی بین و حال مپرس
گفته ای در سر که رفت سرت
چون شد این قصه پایمال مپرس
ای دل احوال ضعف خود ز طبیب
چون نباشد ترا مجال مپرس
با تو ای بی وفا که گفت بگوی
که همه عمر از کمال مپرس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی معشوق میپردازد و شاعر از دیگران میخواهد که دربارهی جمال او سوال نکنند. او به عقل خود میگوید که نباید فقط به ظاهر بپردازد و به احساسات و حالهای درونی توجه کند. شاعر همچنین از دلش میخواهد که از ضعف و دردش نزد طبیب نپرسد، چرا که فرصتی برای درمان ندارد. در نهایت، از بیوفایی معشوق گله میکند و میگوید که تمام عمرش را صرف کمال و زیبایی او کرده است.
هوش مصنوعی: از تو نمیخواهم که دربارهی زیبایی او چیزی بپرسی، کافی است که لبانش را ببینی و از زیباییهای آن بگوید.
هوش مصنوعی: عقل میگوید که به چهرهاش نگاه کن و از حال او سوال نکن.
هوش مصنوعی: نگوید که چطور این ماجرا برایت پیش آمده، چون گذشته و خاطراتت رنجی را به دوش میکشند که تنها خودت میدانی.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که از بیماری خود نمیتوانی با پزشک صحبت کنی، پس بیهوده از او حال خود را نپرس.
هوش مصنوعی: ای بی وفا، تو که همیشه از من خواستی تا در مورد کمال حرف بزنم، حالا بگذار بدانم که در تمام عمر باید از این مسأله بپرهیزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهره ما ببین و حال مپرس
ز خم هجران نگر وصال مپرس
حال من دور از آن جمال مپرس
رنگ و رویم بین و حال مپرس
پرسی از من که چیست حال دلت
گر ز من میکنی سیوال مپرس
عشق از آغاز حال خون رز است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.