تو زما وصف آن جمال مپرس
لب او بین و از زلال مپرس
عقل گفتا به روی او چو نی
گفتمش روی بین و حال مپرس
گفته ای در سر که رفت سرت
چون شد این قصه پایمال مپرس
ای دل احوال ضعف خود ز طبیب
چون نباشد ترا مجال مپرس
با تو ای بی وفا که گفت بگوی
که همه عمر از کمال مپرس