عاشق کند مشاهده حق بروی یار
باری چنان طلب کن و عشقی چنین بیار
بیچاره غافلان که ندارند درد عشق
مشغول گشته اند به تضییع روز گار
گر نیست در درون تو سوزی بسان شمع
باری برون ربا بود این اشک را میار
تو جان خود بخود نتوانی نگاهداشت
دلدار خود بجوی و روانی بدو سپار
چون صبح در هوای تو جان میدهم بصدق
با همدم چنین بصفت همدمی بیار
گویند کشتگان محبت نمرده اند
من میرم از برای تو روزی هزار بار
بویی چو برده ای ز گلستان معرفت
زنهار ای کمال قناعت مکن به خار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی به معشوق است. شاعر به شدت به جستجوی عشق و زیباییهای آن تاکید میکند و افراد غافل را که از درد عشق بیخبرند، سرزنش میکند. او به اهمیت سوز و گرمی درون اشاره میکند و بیان میکند که نمیتوان جان را نگه داشت بدون اینکه دل به معشوق سپرده شود. شاعر از عشق خود به عنوان یک نیروی محرک یاد میکند و میگوید که حتی اگر بارها در این راه از بین بروند، همچنان عاشق خواهند ماند. در نهایت به قناعت در عشق هشدار میدهد و از کسانی که به ظواهر بیارزش اکتفا میکنند نهی میکند.
هوش مصنوعی: عاشق باید با دیدن حقیقت، به دیدار محبوب بشتابد. پس بهاندازهای جستجو کن و عشقی را برگزین که اینگونه باشد.
هوش مصنوعی: افسوس بر بیخبران که از عشق بیدرد هستند و در بیفایده گذران زندگی خود غرق شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو شعلهای مانند شمع وجود ندارد، پس این اشکها را نیاور، چرا که تنها بیهوده است.
هوش مصنوعی: تو نمیتوانی بهتنهایی جانت را حفظ کنی، پس به دنبال معشوق خود بگرد و روانت را به او بسپار.
هوش مصنوعی: وقتی که صبح در فکر تو هستم، به صمیمیت با همراهم زندگی میکنم. بیایید به خوبی و به عنوان دوست در کنار هم باشیم.
هوش مصنوعی: میگویند افرادی که در عشق جان باختهاند، همچنان زندهاند. من هم هر روز برای تو هزار بار جان میسپارم.
هوش مصنوعی: اگر بویی از گلستان دانش و آگاهی به دست آوردی، مواظب باش، ای کمال قناعت، که به چیزهای بیارزش قناعت نکنی و از خارهای بیفایده ناامید نشوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.