بار در زیر لب چو خنده کند
هر که را کشت باز زنده کند
چشم و خالش چو کشتنی طلبند
او اشارت بسوی بنده کند
غمزه ها را کشنده آن دل ساخت
سنگ بس تیغ را برنده کند
اشک افسرده را که گلگون است
به زدن آه من دونده کند
دل در آن کو زبهر دیدارست
به بهشتی کجا بسنده کند
انفعالی که از رخت گل داشت
غنچه بیرون شدن به خنده کند
تا گدای کمین تست کمال
پادشاهی بزیر ژنده کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.