هرگزم روزی نداد آن طرفة بغداد داد
خرمن امید را زآن کرده ام بر باد باد
آخر ای سرو چمن دل بنده بالای تست
ور نه اول ما در فطرت مرا آزاد زاد
زادم از خون جگر تا کی کنی در هجر خویش
بس بود ما را در این ره عشق مادر زاد زاد
دل که نبود آتشین در عشق تو بی آب به
جان که نبود خاک ره در کوی تو برباد باد
چون ز گلزار رخت باد صبا آرد نسیم
هر نفس گردد دلم زآن زلف چون شمشاد شاد
بر سر کوی هر شب میزنم فریاد و اه
بود که از ما آیدت زین ناله و فریاد باد
گوش خوش میکن کمال از وعده جانان و بس
زانکه من نشنیده ام کان بت کسی را داد داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و دردهای جدایی اشاره دارد. شاعر از عشق و فراق میگوید و اینکه چقدر برای او غمانگیز است زندگی در دوری از معشوق. او از امیدهایی که بیفایده شدهاند سخن میگوید و اشاره میکند که خویشتن را از عشق معشوق آزاد نمیبیند. شاعر به شدت به دلتنگی و ناتوانیاش در تحمل این جدایی تأکید میکند و در نهایت، خواهان توجه و پاسخ معشوق است. به طور کلی، شعر نشاندهنده عمق احساسات و تردیدهای عاشقانه است.
هوش مصنوعی: هرگز روزی از آن خوشی و زیبایی بغداد نصیبم نشد. امیدهایم را به خاطر آنچه بر سرم آمده، به باد دادهام.
هوش مصنوعی: در نهایت ای سرو چمن، دل من به تو وابسته است؛ وگرنه در ابتدا، من بر اساس طبیعت خود آزاد متولد شدم.
هوش مصنوعی: من از درد و رنج زیادی به دنیا آمدهام، اما تا کی میخواهی در تنهایی و دوری خودم مرا نگهداری؟ برای ما در این راه عشق کافی است، من از ابتدا برای عشق به دنیا آمدهام.
هوش مصنوعی: اگر دل در عشق تو مانند آتش نمیسوزد، پس چرا بیوجودی میتواند جان داشته باشد؟ در کوی تو که خاک و زمین نیست، پس باد چه ارزش دارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم صبحگاهی از باغ چهره تو را میبرد، هر بار که نفس میکشم، دلم به خاطر آن موهای زیبا شاد میشود.
هوش مصنوعی: هر شب در خیابان فریاد میزنم و ناله میکنم، که شاید صدای من به تو برسد.
هوش مصنوعی: گوشم را به زیباییهای عشق و وعدههای محبوب پر کردهام و جز این، به هیچ چیز دیگری اهمیت نمیدهم؛ چون هرگز نشنیدهام که معشوقی به کسی محبت کرده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد
جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد
[...]
چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش
چون دوات از گفتههای خویشتن پر لوش باد
آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد
شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد
شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه
شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد
هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب
[...]
این مبارک پی بنای محکم گردون نهان
کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد
روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت
جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد
مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست
[...]
در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد
روز عید روزهداران فرخ و فرخنده باد
خسرو پیروزبخت و داور یزدانپرست
شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد
کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.