هر که در راه تو اول قدم از خویش برید
هم به اول قدم آنجا که می خواست رسید
هیچکس بانو نیاویخت که از خود نگریخت
میچکس باهنر نپیوست که از خود نبرید
به طلب کس خبری هم اثری از تو نیافت
بی طلب نیز نشانت به شنید و نه بدید
همه با ناله و آهند چه هشیار چه مست
همه با حسرت و دردند چه پیر و چه مرید
زاهد از صومعه گر رخت بکوی تو کشید
ما نخواهیم در آن کوی به جز درد کشید
آنکه آسان شمرد این همه خون خوردن ما
دور از آن روی مگر شربت هجری نچشید
تا دل ریش پر از درد طلب بافت کمال
بافت هر گونه دوائی که ازو میطلبید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع تلاش و جستجوی شخص در راه عشق و معرفت پردازد. شاعر بیان میکند که کسی که برای رسیدن به هدفش از خود میگذرد، به هدفش میرسد. هیچکس نمیتواند به جایی برسد اگر از خود غافل باشد. همچنین به حسرت و درد کسانی اشاره میشود که به دنبال عشق و حقیقت هستند، خواه زاهد باشند یا مست. شاعر خاطرنشان میکند که افرادی که دشواریهای این راه را نمیدانند، درک درستی از آنچه تحمل میشود ندارند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که دلهای پر از درد، به دنبال کمال و درمان هستند و به دنبال هرگونه دوایی برای تسکین این درد میگردند.
هوش مصنوعی: هر کسی که برای رسیدن به تو، از خودخواهی و خواستههای شخصیاش بگذرد، به مقصدی که میخواهد خواهد رسید.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به دیگری کمک کند اگر خود را نشناسد. همچنین، کسی نمیتواند به هنر و مهارت بپیوندد اگر از خود دور شود و خود را فراموش کند.
هوش مصنوعی: در جستجوی کسی، هیچ نشانهای از تو پیدا نکردم و حتی بدون جستجو نیز نشانی از تو نداشتم که بشنوم یا ببینم.
هوش مصنوعی: همه در حال ناله و درد هستند، چه آنها که هوشیارند و چه آنهایی که در حال غفلت. همه با حسرت و اندوه زندگی میکنند، چه پیر باشند و چه جوان.
هوش مصنوعی: اگر زاهد از خانقاه بیرون برود و به سوی تو بیفتد، ما در آن کوی به هیچ چیز به جز درد و رنج نخواهیم پرداخت.
هوش مصنوعی: کسی که سختی و رنج ما را آسان میگیرد و به آسانی دربارهاش صحبت میکند، به احتمال زیاد طعم تلخی جدایی را نچشیده است.
هوش مصنوعی: دل شکستهام پر از درد است و در جستوجوی کمال هستم. هر نوع درمانی که به آن نیاز داشتهام، در پی آن بودهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.