گنجور

 
کمال خجندی

نام مَه بردم شبی روی توام آمد به یاد

در دل شب حلقهٔ موی توام آمد به یاد

در نماز عشق پیش قبله رخسار تو

سورهٔ نون خواندم ابروی توام آمد به یاد

وصف اغلال و سلاسل خواندم اندر آیتی

از گرفتاران گیسوی توام آمد به یاد

اشک را دیدم به سر غلتان میان خاک و خون

کشتگان چشم جادوی توام آمد به یاد

زاهدی می‌کرد روزی وصف رضوان و بهشت

از مقیمان سر کوی توام آمد به یاد

چون شنیدم ذکر طوبی گه بلند و گاه پست

اعتدال سرو دلجوی توام آمد به یاد

می‌گشودم همچو گل اوراق دیوان کمال

بوی جان آمد از آن بوی توام آمد به یاد