مرا بی تو آسوده حالی نباشد
دمی بی رخت بی ملالی نباشد
خیال نو باشد مرا در دل و بس
تمنای جاهی و مالی نباشد
من و آب چشمی و سودای سروی
چه همت بود آنکه عالی نباشد
ز سر دل جام غافل مباشید
ور او نیست یک رنگ خالی نباشد
مجود این مشرب از زاهد خشک
که کونته به جام سفالی نباشد
چه کار آید این زاهدی شیخ ما را
چرا عاشق لا ابالی نباشد
کمال ار برندان مصاحب نباشی
ترا هیچ صاحب کمالی نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.